که قلبی گرم و سرخ داشت
کویری که می جوشید
از پیکرش آبی سرد و گوارا
من سرزمینی دیدم سبز
پر از مهربانی
پر از لبخند
و مردی را دیدم که عاشق بود
و از شوق تقسیم اینهمه مهربانی
فریاد کشیدم
ای مردمان یافتم ...یافتم
که از خواب پریدم
و گریستم این خوش خیالی را....