loading...
بلاگ نامه محل دست نوشته های من
مهدی بازدید : 29 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

دستت را دراز کرده بودی

می خواستی،فنجان ِ چای را از من بگیری

چشمانت به نگاهم افتاد

اما نمی دانم...

چه دیدی که نا خودآگاه ایستادی!

منتظر بودم

روزها و ماه ها و شاید سالها

انتظار ِ این لحظه را می کشیدم

پلک نمی زدم

لرزش فنجان در دستم

مرا به خودم آورد

آرام،در مقابل نگاهت...

فنجان را روی میز گذاشتم

حال،نوبت ِ تو بود

پلک نمی زدی...

و اینبار من بودم که روزها انتظار را؛

از چشمان ِ تو می خواندم

"دلنگارم"

 

+27مهر هر سال،برای من شده روزهایی با طعم ِ چای.

حالا این از کجا یکدفعه پیدا شد!خودم هم نمی دونم...

فقط اینو میدونم،دلنگارهای این روز،باید طعم ِ چای داشته باشند.

پس:

+دو استکان بنشین، رفعِ خستگی خوب است

دوبــاره در دلم انگار، چــای دم کردند...‏

(محمدعلی بهمنی)

      

 +عنوان پست،قسمتی از شعر فروغ فرخزاد

 

نامه57.به مردم کوفه.نهج البلاغه

(روش بسیج کردن مردم برای جهاد)

پس از یاد خدا رو درود

مولا علی(ع)می فرمایند:

من از جایگاه خود مدینه بیرون آمدم.

یا ستمکارم یا ستم دیده،یا سرکشی کردم یا از فرمانم سرباز زدند،

همانا من خدا را به یاد کسی می آورم که این نامه به دست او رسد.

تا به سوی من کوچ کند،اگر مرا نیکوکار یافت،یاری کند و اگر

گناهکار بودم مرا به حق بازگرداند.

 


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 148
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 60
  • بازدید امروز : 21
  • باردید دیروز : 84
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 105
  • بازدید ماه : 356
  • بازدید سال : 1,022
  • بازدید کلی : 8,195