loading...
بلاگ نامه محل دست نوشته های من
مهدی بازدید : 23 دوشنبه 01 مهر 1392 نظرات (0)
مثل چندین جنگ تحمیلی گذشت

انچه در دوران تحصیلی گذشت

دوستانم درس میخواندند و من

فکر می کردم به یک کار خفن

دوستانم حرف سنگین میزدند

دم به دم برپا و بنشین میزدند

عاقبت از بس که هی برپا شدند

نور چشمان معلم ها شدند

در علوم تجربی وارد شدند

عشق گاز و مایع و جامد شدند

در زبان فارسی دانا شدند

جزو نزدیکان مولانا شدند

شک ندارم عین سعدی میشوند

حافظ و عطار بعدی میشوند

من ولی اکسیر بر مس میزدم

جای درس و مشق،هی پس میزدم

بی خیال شیمی و جغرافیا

بود کارم پانتومیم و ماَفیا

هرکه چون من بی خیالی میکند

سیم هایش اتصالی میکند

هی نخواندم  درس و چشمم کور شد

سد راهم عاقبت کنکور شد

حال گاهی تست شیمی میزنیم

گاه گل یا پوچ تیمی میزنیم

بعد از این هرجا سوالی حل کنم

ای دریغ از من اگر سنبل کنم


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 148
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 31
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 33
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 42
  • بازدید ماه : 60
  • بازدید سال : 1,113
  • بازدید کلی : 8,286