loading...
بلاگ نامه محل دست نوشته های من
مهدی بازدید : 38 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)

خــــــــــــدآیـ ـآ


 هیچ میــــدانی؟؟!!


د ـــلیل ِ   این   همـــ ـه   تنــهآیی هـــآ   


تنـــآقُض   بیــــن   آفرینش   توـست!!!!


اینـــــکه  هـ ـرچـه  از  احــسآس  دَمِ  دستت بـــود


بـــآ خــآکِ  حـــوا  یکی کـــردی


و 


هـــرچـــ ه  از  نــــآمردی  مــــآند   ریختــی   در   وجــــودِ   آدمهــــآ



مهدی بازدید : 92 شنبه 13 مهر 1392 نظرات (0)


به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم

به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم

به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم

به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم

به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید

به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را

چون نهری گوارا نوشید

به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت

به خاطر روی زیبای تو بود

که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند

به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود

که دست هیچ کس را در هم نفشردم

به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود

که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم

به خاطر دل پاک تو بود

که پاکی باران را درک نکردم

به خاطر عشق بی ریای تو بود

که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم

به خاطر صدای دلنشین تو بود

که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست

عزیزم...

عشق را در تو  ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن 

وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر

وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من بهار را به خاطر شکوفه هایش

زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را

 به خاطر تو دوست دارم

 

love_postcard_22.jpg


مهدی بازدید : 21 شنبه 13 مهر 1392 نظرات (0)


بدون ملاحظه ايام را می گذرانيم،
خيلی کم می خنديم،
خيلی تند رانندگی می کنيم،
خيلی زود عصبانی می شويم،
تا ديروقت بيدار می مانيم،
خيلی خسته از خواب برمی خيزيم،
خيلی کم مطالعه می کنيم،
اغلب اوقات تلويزيون نگاه می کنيم و خيلی بندرت دعا می کنيم
چندين برابر مايملک داريم اما ارزشهايمان کمتر شده است.
خيلی زياد صحبت مي کنيم، به اندازه کافی دوست نمي داريم و خيلی زياد دروغ می گوييم

زندگی ساختن را ياد گرفته ايم اما نه زندگی کردن را ؛
تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ايم و نه زندگی را به سالهای عمرمان
ما ساختمانهای بلندتر داريم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما ديدگاه های باريکتر
بيشتر خرج می کنيم اما کمتر داريم، بيشتر می خريم اما کمتر لذت می بريم
ما تا ماه رفته و برگشته ايم اما قادر نيستيم برای ملاقات همسايه جديدمان از يک سوی خيابان به آن سو برويم
فضای بيرون را فتح کرده ايم اما فضا درون را نه، ما اتم را شکافته ايم اما تعصب خود را نه!
بيشتر مي نويسيم اما کمتر ياد مي گيريم، بيشتر برنامه مي ريزيم اما کمتر به انجام مي رسانيم
عجله کردن را آموخته ايم و نه صبر کردن،
درآمدهای بالاتری داريم اما اصول اخلاقی پايين تر،
کامپيوترهای بيشتری مي سازيم تا اطلاعات بيشتری نگهداری کنيم، تا رونوشت های بيشتری توليد کنيم، اما ارتباطات کمتری داريم.
ما کميت بيشتر اما کيفيت کمتری داريم
اکنون زمان غذاهای آماده اما دير هضم است، مردمی بلند قامت اما شخصيت های پست،
سودهای کلان اما روابط سطحی
فرصت بيشتر اما تفريح کمتر، تنوع غذای بيشتر اما تغذيه ناسالم تر؛ درآمد بيشتر اما طلاق بيشتر؛ منازل رويايی اما خانواده های از هم پاشيده

بدين دليل است که پيشنهاد مي کنم از امروز شما هيچ چيز را برای موقعيتهای خاص نگذاريد،
زيرا هر روز زندگی يک موقعيت خاص است
در جستجوی دانش باشيد، بيشتر بخوانيد، در ايوان بنشينيد و منظره را تحسين کنيد بدون آنکه
توجهی به نيازهايتان داشته باشيد
زمان بيشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانيد، غذای مورد علاقه تان را بخوريد و جاهايی را
که دوست داريد ببينيد
زندگی فقط حفظ بقاء نيست، بلکه زنجيره ای ازلحظه های لذتبخش است
از جام کريستال خود استفاده کنيد، بهترين عطرتان را برای روز مبادا نگه نداريد و هر لحظه که
دوست داريد از آن استفاده کنيد
عباراتی مانند "يکی از اين روزها" و "روزی" را از فرهنگ لغت خود خارج کنيد.
بياييد نامهای را که قصد داشتيم "يکی از اين روزها" بنويسيم همين امروز بنويسيم
بياييد به خانواده و دوستانمان بگوييم که چقدر آنها را دوست داريم. هيچ چيزی را که مي تواند
به خنده و شادی شما بيفزايد به تاُخير نيندازيد
هر روز، هر ساعت و هر دقيقه خاص است و شما نميدانيد که شايد آن مي تواند آخرين لحظه
باشد
اگر شما آنقدر گرفتاريد که وقت نداريد اين پيغام را برای کسانيکه دوست داريد بفرستيد، و به
خودتان مي گوييد که "يکی از اين روزها" آنرا خواهم فرستاد، اگر تا ابد
هم زنده باشيد هرگز نخواهيد فرستاد!


مهدی بازدید : 23 شنبه 13 مهر 1392 نظرات (0)
خدا میدونه که رفتن آخرین جزای من بود

روز بارونیه چشمات شبای عزای من بود

خط فاصله عزیزم تو نذار بین تو و من

نگو از قصه بارون نگو از رفتن و رفتن


مهدی بازدید : 21 پنجشنبه 11 مهر 1392 نظرات (0)
 

سلام به والدین ،همکاران و دانش آموزان گرامی شروع کار وبلاگ برای دانش آموزان

 

از ماه دیگه یعنی از آبان ماه/ ۹۲ ..خواهد بود ،امیدوارم امسال وبلاگم پر بار تر و بهتر و از

 

هر سال باشه و امیدوارم کارائی لازم رو هم برای دانش آموزان و هم همکاران عزیزم داشته

 

باشه بازم ذکر می کنم اگه از مطالب وبلاگم خوشتون آمد و خواستید در جایی بکار ببرید

 

لطفا با ذکر منبع باشه ...ضمن تشکر از همه ، برای همه آرزوی توفیق روز افزون از درگاه

 

ایزد منان  را دارم.

 

                                               


مهدی بازدید : 33 چهارشنبه 10 مهر 1392 نظرات (0)

خرید اینترنتی تی شرت محرم در فروشگاه تی شرت با قیمتی مناسب و ساخته شده از الیاف درجه یک برای ایام سوگواری تهیه شده از مرغوب ترین الیاف پارچه ای با ضمانت کیفیت و ثابت ماندن چاپ روی تی شرت!  به دلیل بزرگداشت ایام محرم ما اقدام به عرضه تی شرت های محرم در چندین مدل کرده است که یکی از این مدل ها را می توانید در این مطلب مشاهده نمایید. در صورت تمایل برای خرید تی شرت محرم طرح یا ثارالله روی دکمه خرید پستی کلیک کنید و فرم درخواست کالا را پرنمایید تا سریعا برای شما ارسال و در ماه محرم از آن استفاده نمایید. ..

مشخصات تی شرت

تی شرت محرم (طرح ثارالله)

 

تی شرت محرم، یک تیشرت فوق العاده شیک و زیبا

برای آقایان خوش سلیقه و عزاداران واقعی …

با کیفیت استثنایی و چاپ عالی

برای اولین بار در ایران


 

قیمت : ۲۶۰۰۰ تومان

مشخصات:
نوع برند محصول: طرح ثارالله
جنس: پارچه فلامنت
سایز بندی: Free Size
نوع چاپ: سیلک صنعتی
وضعیت گارانتی: ضمانت ثبات رنگ-سایز-لطافت پارچه
وضعیت بسته بندی: سلفون کشی
نوع مارک تیشرت خام:Adidas

لباس سیاه، نشانه عشق و دوستی به ساحت اهل‌بیت (ع) و اعلام جانبداری از سرور آزادگان در جبهه ستیز حق و باطل و اظهار تیره شدن آفاق حیات معنوی با شهادت سالار شهیدان است.
یکی از خواص و‌ آثار رنگ سیاه، آن است که این رنگ به صورت طبیعی، رنگی حزن‌آور و دلگیر و مناسب عزات و ماتم است. از همین‌رو بسیاری از مردم جهان، از این رنگ به عنوان اظهار غم و اندوه از مرگ دوستان و عزیزان خود سود می‌‌جویند.
بنابراین، سیاه‌پوشی به دلیل رمز و رازی که در این رنگ نهفته است، ‌به عنوان یک رسم طبیعی و سنت منطقی نشان حزن و اندوه دارد و پیروان اهل‌بیت «علیه‌السلام» در این ایام عزاداری، لباس سیاه بر تن می‌کنند؛ زیرا لباس سیاه، نشانه عشق و دوستی به ساحت آنان، اعلام جانبداری از سرور آزادگان در جبهه ستیز حق و باطل و اظهار تیره شدن آفاق حیات معنوی است.
لباس مشکی در عزاداری امامان نور «علیهم‌السلام» ـ خصوصا سالار شهیدان ـ جسمی تیره، ولی جانی روشن دارد، ظاهر سیاه‌پوش است ولی در باطن سپید و چه خوش گفته است شیخ محمود شبستری در گلشن راز که:

سیاهی گر بدانی نور ذات است/ به تاریکی درون، آب حیات است
چه گویم که هست این نکته باریک / شب روشن میان روز تاریک

روش خرید: برای خرید پس از کلیک روی دکمه زیر و تکمیل فرم سفارش، ابتدا محصول یا محصولات مورد نظرتان را درب منزل یا محل کار تحویل بگیرید، سپس وجه کالا و هزینه ارسال را به مامور پست بپردازید. جهت مشاهده فرم خرید، روی دکمه زیر کلیک کنید.

قیمت : ۲۶۰۰۰ تومان


منبع : تی شرت محرم

مهدی بازدید : 22 چهارشنبه 10 مهر 1392 نظرات (0)
سلام دیر: شنیده شده است که تعدادی از سادات شهربردستان برای کسب آرای بیشترمردم وحضور در شورای اسلامی شهر دست به ائتلاف زده اند.

افرادی که قصد ائتلاف دارند از سیدعلی حسینی،سیدمحمدجوادموسوی کراماتی، سید محمدرضا کراماتی نام برده می شود که با افشین رنجبر وعباس اندخش دست به ائتلاف زده اند.

همچنین براساس خبرهای غیررسمی، نعمتی، بوستانی از شورای گذشته و مصطفی رستمی قصد دارند در انتخابات شورای اسلامی شهربردستان شرکت کنند.


مهدی بازدید : 23 چهارشنبه 10 مهر 1392 نظرات (0)

از بازیکنانی مانند دیوید بکام، آندرا پیرلو، فرانچسکو توتی، الساندرو دل پیرو، روبرتو کارلوس، ژاوی هرناندس، جونینیو پرنامبوکانو، خوزه لوییس چیلاورت و غیره به عنوان بهترین ضربه کاشته‌زن‌ها نام برده می‌شد که برخی از آنها از دنیای فوتبال کناره گیری کرده‌اند اما اکنون به فهرست ۲۰ بازیکنی که در حال حاضر فوتبال بازی می‌کنند اشاره می‌شود.

۲۰. هرنانس - لاتزیو

۱۹. کریستین پندر - هانوفر

۱۸. شلچوک اینان - گالاتاسرای

۱۷. هیروشی کیوتاکه - نورنبرگ

۱۶. ژاوی هرناندس - بارسلونا

۱۵. آنتونیو دی ناتاله - اودینزه

۱۴. آلبرتو کاستا - اسپارتاک مسکو

۱۳. کیسوکه هوندا - زسکا مسکو

۱۲. کریستین فاکس - شالکه

۱۱. رافائل فان در فارت - هامبورگ

۱۰. سباستین لارسن - ساندرلند

۹. مارکوس آسونکائو - سانتوس

۸. بنات - اتلتیک بیلبائو

۷. راسموس الم - زسکا مسکو

۶. رونالدینیو - اتلتیکو مینیرو

۵. فرانچسکو لودی - جنوا

۴. دیدیه دروگبا - گالاتاسرای

۳. آندرا پیرلو - یوونتوس

۲. لیونل مسی - بارسلونا

۱. کریستیانو رونالدو - رئال مادرید


مهدی بازدید : 29 چهارشنبه 10 مهر 1392 نظرات (0)

امشب ستاره ها منتظرند

پیاده راهی نیست 

نمی خوابم به خواب

بیا با من که راه کوتاه است و تنم لرزان

که نه از تاریکی از در بسته می ترسم

گوش کن صدا می کنند تو را

شب به نام تو قسم می خورد

همین امشب بیا با من

تا منم قد دلم نگاه کنم از دیده ات

بعد از آن رهایم کن

هر جا که شد، رهایم کن

 

 


مهدی بازدید : 23 چهارشنبه 10 مهر 1392 نظرات (0)
من اینک خسته واما تو هستی

صدای قلبم واحساسم تو هستی

 

چه غم دارم از این دنیای فانی

 

که وقتی یک خدا هست وتو هستی


مهدی بازدید : 25 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)
بچه ها یکی تو وبلاگم نطر گذاشته که اگه بگم کی بوده میرین تو جو

خودم الان ............


مهدی بازدید : 23 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)
اللهم صل علی حجتک فی ارضک


ما تنهایان و بی كسان عالم
عزیز دل!
تو در پشت پرچین آسمانی كدام معنویت پنهان شده ای كه چشم مادی هیچ...
كبوتر اشتیاقی نمیتواند پیدایت كند؟
تو بر سجاده كدام ابر نماز میخوانی كه هر بار صاعقه ای آرزوی دیدارت را
به آتش میكشد؟
تو آیینه دار تجلی كدام صفت خداوندی كه همواره در مرز میان ظهور و اختفا گام میزنی؟
تو چگونه آشكاری كه دست دیدار هیچ چشمی به قامت بلند تو نمیرسد؟
و چگونه پنهانی كه همه ی وجود خبر از حضور تو می دهد؟
تو چگونه پنهانی كه هر سحر گاه چراغ آویخته بر افق را تو روشن می كنی و
به میانه ی آسمان می كشانی و هر غروب سوی آن را تو كم می كنی و در پشت
كوهها می نشانی؟
تو چگونه پنهانی كه حیات ما مرهون تنفس توست و آسمان بر دستان تو ایستاده
است و زمین با گام های تو استوار مانده است
تو چگونه پنهانی كه ما تنهاییهامان را به تو اقتدا می كنیم و در سبحه
جماعتمان رشته ی مودت تو را می یابیم؟
ما از آن به تمامی پنجره ها عشق می ورزیم و بر آستانه ی همه ی درهای رو
به افق سجده می بریم كه روزی پنجره ای تصویر روشن تو را قاب خواهد كرد و
دری پایبوس ظهور تو خواهد شد
ما تنهایان و بی كسان عالم,بی قرار آن لحظه ایم كه تو پشت به كعبه بسپاری

و با بشارت آمدنت جهان را طراوت ببخشی



مهدی بازدید : 24 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)
 نمیدونم چرا
 این حس بزرگ بینی رو نسبت به خودت داری



مهدی بازدید : 25 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (1)
  تلفنی با یکی از بستانکاران شرکت صحبت می کنم که تلفن همراهم زنگ می خورد و شماره مادرم را می بینم. تلفن را جواب می دهم و همچنان در حال صحبت با آن بستانکارم و مادرم پشت خط منتظر است. تلفنم که تمام می شود با مامان سلام و علیک می کنم و حال خودش و بابا را می پرسم که می گوید "نمی آیی و سراغی نمی گیری و زنگ نزنم تو هم یه تلفن به پدر و مادر پیرت نمی زنی و به تو هم می گن دختر؟" شروع می کنم به معذرت خواهی و توضیح می دهم که "این چند روزه تو شرکت خیلی کار داشتم و زانیار سرما خورده بود و گلوش درد می کرد و مدرسه ها هم تازه باز شده و چون سرویس پیدا نکردیم فعلا بچه ها رو خودم می برم و میارم" و معذرت می خواهم و معذرت می خواهم و معذرت می خواهم و از تیروئید خودش و کمر درد بابا و نتایج آزمایشات و پاسخ دکتر می پرسم و مامان دارد توضیح می دهد که تلفن شرکت دوباره زنگ می خورد. به مامان می گویم که "خودم بهت زنگ می زنم" و می گوید که می داند که زنگ نخواهم زد و می خواهد بچه ها را از طرفش ببوسم و درست خداحافظی نکرده ایم که گوشی را برمی دارم.

کارهای عقب افتاده را انجام می دهم. اشکالات حسابها را رفع و رجوع می کنم. حواله و رسیدهای انبار هم از وقتی انباردار اخراج شده روی هم روی هم تلنبار شده اند و فکر می کنم امروز نمی توانم بروم دنبال بچه ها و یادم باشد به مهدی بگویم برود دم در مدرسه که ناهید sms می دهد که "رفیق بی معرفت این شماره حساب خیریه که دادی اشتباهه" شماره حساب را با برگه توی کیفم که از مادر شوهرم گرفته ام چک می کنم. حتما باز عینکش را پیدا نکرده. زنگ می زنم و گوشی را بر می دارد. حال و احوال که میکنیم می گوید که "بابا سه روزه حالش خوش نیست و تو رختخوابه" و در جواب اینکه نمی دانستم و ببخشید می گوید "خبر نمی گیری که ازما" شرمنده می شوم و می شنوم که پدرشوهرم می گوید "مثلا عروس ما هستی" باز معذرت می خواهم و می گویم "غرض از مزاحمت این شماره حسابه که دادین اشتباهه مادرجون" و می گوید "مگه اینکه شماره حساب بخوای که زنگ بزنی" و باز تکرار مکررات. شماره حساب را میگیرم و sms می دهم به ناهید که "شمامره درستاینه و ناهید جون ببخش ایشالا در اسرع وقت واسه دیدن نورسیده خدمت می رسم. شرمنده عزیزم" و بعد از شنیدن صدای delivery در حجم کارها غرق می شوم.

سرم را که بالا می آورم برای لحظه ای چشم هایم در کاسه دو دو می زنند. دست دراز می کنم که لیوان چایی را بردارم و بعد از مزه مزه کردنش فکر می کنم که اقلا یک ساعتی هست که این چای ریخته شده. گوشی را برمی دارم و پیامک سپیده را می خوانم که "دیروز تولدم بود و یادت رفت. مگه من چن تا خواهر دارم؟ توی این غربت و میون این قوم مغول دلم به چهار تا تبریک شما خوش بود که اونم.... اینم خواهره من دارم؟" به حواس پرتم لعنت می فرستم که از اول ماه هی به خودم گفتم "تولد سپیده 10 مهره" و باز یادم رفت. پیام می دهم با یک دنیا شرمندگی و بهانه های مریضی زانیار و مدرسه شان و کارهایم را ردیف می کنم که "قربون خواهر گلم برم از شرکت که رفتم بیرون حتما بهت زنگ می زنم" و نگاهم به ساعت گوشه صفحه موبایل می خورد و یادم می افتد که بچه ها پنج دقیقه دیگر تعطیل می شوند و من هنوز به مهدی نگفته ام که برود دنبالشان. زنگ می زنم و مهدی جواب نمی دهد. زنگ می زنم به مدرسه و به مدیر سفارش می کنم که برای بچه ها آژانس بگیرد و بفرستدشان خانه و در پاسخ به مدیر که می گوید " امروز بچه ها تکالیف ریاضی شونو انجام نداده بون و دفتر املاشونم جا گذاشته بودن و بهتره یه کم بیشتر به فکرشون باشم و مثلا من مادرشونم" دندان می سایم و اظهار شرمندگی می کنم. نیم ساعت بعد مهدی زنگ می زند که لباسش را پیدا نمی کند و می گویم که " نشستمش. یکی دیگه بپوش" و می گوید " این چه وضعشه آخه زینب؟ مگه نگفته بودم اینو بشور می خوام بپوشم؟" و بی خداحافظی تلفن را قطع می کند.

موقع برگشتن توی تاکسی فکر می کنم که سینک پر از ظرف هاییست که باید شسته شوند. باید لباس بریزم توی ماشین لباسشویی. سرویس بهداشتی باید با جوهر نمک شسته شود. خانه یک گردگیری حسابی می خواهد. و حتما دو ساعتی مشغول جمع و جور کردن وسایل و لباس هایی هستم که مازیار و زانیار و پدرشان روی زمین و مبل و تخت و اپن انداخته اند. کت مهدی را به همراه پلیور دوقلوها باید از خشکشویی بگیرم. ماشین هم که توی تعمیر گاه است. باید به فکر سرویس برای بچه ها باشم. شام چی درست کنم؟ و راستی باید حتما یک سر بروم سوپر مارکت. دیشب هم مازیار گفته بود که دفترهای املاشان را جلد کنم و بگذارم توی کوله هاشان که یادم رفته بود. لباس هاس پهن شده روی تراس را یادم نرود جمع کنم. لباس های زیر هم که هیچ وقت توی ماشین نمی ریزمشان باید شسته شوند. باید با مدیر عاملمان تماس بگیرم و یادم باشد حتما باید زنگ بزنم به قالیشویی و.....

سرم را تکیه می دهم به شیشه تاکسی و آرام می گویم " کاش ساعت برنارد واقعا وجود داشت" و یادم می افتد زمان دوستیمان مهدی اسم مرا توی گوشی برنارد save کرده بود.


مهدی بازدید : 22 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

گوشی دستت»باشه...برای تربیت،«گوشی تو دستت»نباشه...

@فرزندت«لایق»است...رفتارت«بالغ»است؟!

@کنار فرزندمان «بیاییم»...نه این که همیشه با او کنار«بیاییم»

@بچه ها «بی تشویش»...و «با تشویق»میتوانند...

@به فرزند،«اجازه دهیم»...برای پیشرفتش«اجازه دهیم».

@به گفته ام«عمل نکنم»...به «ترک تاثیر»دچار میشوم.

چنان باش»...که به فرزندت بگویی:چون«من باش».

@با مسایل فرزندمان...«نوجوانمردانه»رفتار کنیم...

@جواب «سر بالا»به فرزندان...آنها را در«سراشیب»قرار میدهد.

@والدین...«بعد»فرزندان را «می خواهند»...

@به فرزندان فرصت دهیم...«بشکافند»و «بشکفند».

خط را نشان»دادن...بهتر از«خط و نشان»کشیدن است.

سوال »فرزندان را ...زیر«سوال»نبریم.

توبیخ»فرزند...«توبیخ»گوش زذن نیست.

@از «صدای کلفت»بزرگتر ها...«پوستش کلفت»شده بود.

@فرزندان«مسئله »دارند...«مسئله دار»نیستند...

چون«سر مشق»خوبی داشت...در«نقش»خوبی ظاهر شد.


مهدی بازدید : 45 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)
آدمیزاده دیگه یه روزی صدای قهقهش کل دنیا رو بر میداره یه روزی صدای گریش

یه روزی دلش شیرینی جات میخواد یه روزی ترشیجات

یه روزی انقـــــــــــــــــد بغض داره ک نفسش در نمیاد یه روزی نه سرخوشه سرخوشه...

یه روزی شاده شاد ...یه روزی غمگینه غمگین...

یه روزی فک میکنه خوشبخت ترین آدم روی زمینه یه روزی میگه ن بدبخت ترینم...

من حالی ب حالی نیستم ولی...

خدایا من همیشه و همه جا  از رفیقام ناله کردم برات یادته؟واقعا چرا از رفیق شانس نمیارم؟

لعنت بهش ک اینطوری دلمو شکست....

لعنت...

+این پستو گذاشتم تا فراموش نکنم بی معرفتیه اون غریبه رو ...رمز :ف.د

+هیچوقت نتونستم احساس واقعیمو بگم ...ولی الآن میگم خوب نیستم...

+نقطه ضعفم بابامه...اون غریبه درست دست گذاش رو نقطه ضعفم...

+مرضیه ممنون بخاطر آهنگ...خیلی دوسش دارم...

+کمتر میام...تا حسو حال پیدا کنم...



مهدی بازدید : 25 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

عمریستــ خـ‗__‗ــودم را به خریتـــــــ زده ام ....

دلــم برای آن روی سگــ‗__‗ـــم تنگــــــــ شده...


مهدی بازدید : 45 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

... یا لطیف ...

اللّهمَّ عجِّل لِولیکَ الفَرَج.....

حتما یادتان هست که چند وقت پیش شبنم یک بازی وبلاگی راه انداخت...و یادتان هست که همه عکس هایمان را فرستادیم و سعی کردیم گوشه ای از حال روحانی و معنوی مان را وقت خلوت با خدا در قاب دوربین به یادگار بگذاریم.و اگر یادتان باشد هم خانومی ــ قربونش برم ــ برنده ی بازی شد.باز هم جا دارد همین جا از لطف تمامی شما دوستانی که عکس های خانومی را پسندیدید و به آنها رای دادید تشکر کنم.این نهایت لطف شما را می رساند.من خودم هم جانماز سفیدش را با آن گل دوزی ملیح و خوش رنگش خیلی دوست دارم و چادر سفید ساده ای که وقت مُحرِم شدنش بر سرش کرد و دیگر از خودش جدا نکرد.از همین جا از شبنم عزیزم بخاطر طراحی این بازی قشنگ هم ممنونم.زحمت خیلی زیادی کشید و اسپانسر عزیز که خیلی خیلی زحمت روی دوشش بود و کلی شرمنده مان کرد.دستشان درد نکند.

هدیه دیروز به دستمان رسید.یک جلد کلام الله مجید خیلی نفیس و زیبا که بین قرآن های موجود در خانه، هم سایز منحصر به فردی دارد و هم جلد و صفحه بندی خاص خودش را دارد.خیلی زیباست.خیلی هم دوستش داریم.مخصوصا که صفحه ی اولش هم با خط اسپانسر عزیز مسابقه مزین شده.خانومی طبق حرفی که قبلا زده بود،جزء خوانی های دوران بارداری اش را با این قرآن انجام میدهد و مطمئن باشید سر هر جزء خوانی همه ی شما وبلاگی ها و علی الخصوص شبنم بانو و اسپانسرشان را دعا میکند.انشالله زیر سایه ی رحمت و نعمت همین قرآن،خانومی در سلامت کامل بتواند کوچولویمان را سالم و صالح به دنیا بیاورد.

ثانیه ثانیه های زندگیتون لبریز از عشق

علیرضا


مهدی بازدید : 36 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)
مشخصات: 
ظرفیت تولید قند کله 15 تن در روز _ مجوزهای تولید کامل _ برند شناخته شده در بازار _ دارای سند _ بدون بدهی بانکی _ درآمد روزانه 5-4 میلیون تومان در روز _ دارای پانصد میلیون تومان وام تصویب شده جهت خرید شکر 

مشخصات کارخانه: 
مساحت زمین 2300 متر مربع _ زیربنا 1500 متر مرع شامل:1- سالن تولید 2- انبار 3- اداری 4- نگهبانی 
رفاهی: استخر به ظرفیت پانصد هزار لیتر _ باغ دارای درختان میوه به مساحت 1000 متر مربع 

مشخصات خط تولید: 
1- تولید قند کله از شکر بظرفیت 15 تن در روز 2- شکستن قند کله بظرفیت 500 کیلو در ساعت 3- بسته بندی قند شکسته در اوزان 700 و 900 گرمی به ظرفیت یک تن در ساعت 


مهدی بازدید : 41 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)
دیشب

سیر شدم از قسم هایی که خوردم

امروز...

احساس گرسنگی می کنم من

چه سریع هضم می شوند قسم ها!


مهدی بازدید : 28 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)

آدم تو آفتابه سن ایچ بخوره ولی اینجوری نشه



مهدی بازدید : 28 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)

اس ام اس جدید خنده دار و سرکاری مهر ماه ۹۲

به غضنفر میگن اگه همسر آیندت رو پیدا کنی چیکار میکنی ؟

میگه : یه چَک میزنم تو گوشش میگم تا حالا کجا بودی؟!


یه شعر جدیدی هست که میگه :

چو عضوی ز زنها شود آشکار

دگر مرد ها را نماند قرار !


مهدی بازدید : 26 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)
شبنم پاک ارادتهابه پیشانی نشست

دست من روی ادب برروی سینه نقش بست

                                تونگه کن حال من هردم که یادت میکنم

                                  نازنین بنگر ببین قلب مرابرروی دست


مهدی بازدید : 28 پنجشنبه 04 مهر 1392 نظرات (0)
برای این کار ابتدا باید به یک سرافی مراجعه کرده و مبلغی را  به فروشنده ی ارز دهید سپس چند دلار پوند یا هر ارز دیگری که دوست داری بخر و برو خانه سپس ازطریق اخباردنبال کننده ی قیمت ارز باشید سپس هر زمان که اززی که شما در اختیار دارید قیمتش رفت بالا میتوانید آن را به فروشید و چند رابرپولی که برای خرید ارز داده اید دستتان می آید به همین سادگی 


مهدی بازدید : 27 پنجشنبه 04 مهر 1392 نظرات (0)

زن رفت و مرد از دوریش هی زخم می خورد

هی ماجرا را به آخر پیش می برد

تنهایی و تنها شدن فصل جدایی

فکرش مدام می کرد اورا هی هوایی

می خواست با او همسفر باشد همیشه

یک مرد،یک زن،یک نفرباشد همیشه

رفت و هوایی سرد فصلش را صداکرد

در قسمتش خوشحالی دل را جدا کرد

فکری عجیب از ذهن مرد گاهی قدم زد

یک چاره افتاد و غروبش را رقم زد

حالا بلند است از دل یک ضبط آهنگ

می خواند از این شهر مرده،شهر بی رنگ

در استکان قهوه،فالی بد نمایان

لپ تاپ ویک فیلم درام مردی هراسان

یک حلقه بند و تیره گشتن مثل بختش

شد همسفر با زخم های زن به وقتش

می آید  از این خانه آهنگی که انگار

یک جشن برچا می شود در اوج آوار

روحی پریشان می زند پرتا خدایش

دستی زنانه،روح وار در  دست هایش

با احترام

محمدصالح زارع زاده


مهدی بازدید : 26 چهارشنبه 03 مهر 1392 نظرات (0)
بچه ها کسی میدونه این بلاگفای لامذهب چشه از هر
100باری که میخوام توی وبلاگای بلاگفا کامنت

 بذارم99بارش کد رو نمیده وارد کنم خالیه دیوانه شدم

دیگه از دستش کسی میدونه عیب از منه یا بلاگفا اگه

از منه چیکارش کنم اگه از بلاگفا خب چرا حل

نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اووووووهههههه نفسم

بند امد همه رو یه نفس نوشته بودم خداوکیلی اگه

کسی میدونه و تونست ج من رو بده


مهدی بازدید : 29 چهارشنبه 03 مهر 1392 نظرات (0)

 

faghr داستان کوتاه دفتر دختر فقیر

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…

دخترک خودش را جمع و جور کرد، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد: (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟
فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد… بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم… مادرم مریضه… اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن… اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد… اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه… اونوقت…
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داد
اشم رو پاک نکنم و توش بنویسم…
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم…
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا…
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد…


مهدی بازدید : 116 سه شنبه 02 مهر 1392 نظرات (0)
خدا رو شکر می‌کنم تو پسری

چون مطمئنم خودش خواسته نه من .... و اون بهترین‌ها رو برامون می‌خواد

و این دلمو آروم میکنه


تعداد صفحات : 4

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 148
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 180
  • بازدید سال : 1,233
  • بازدید کلی : 8,406